کاروان اهل بیت به مدینه نزدیک می شود. حضرت می بایست هرآن چه را در کربلا رخ داده بود، با مردم بازگو می کرد. از این رو در بیرون مدینه خیمه هایی برپا کرد و «بشیربن جزلم» را مأمور ساخت تا مردم مدینه را از آمدن قافله یخاندان رسول صلی الله علیه و آله آگاه کند. بشیر می گوید: پس از فرمان امام سوار بر اسب شدم و کوچه های مدینه را پشت سر نهادم تا به مسجدالنبی رسیدم. با صدایی آمیخته به گریه و اندوه فریاد برآوردم:
یا اَهلَ یَثْرِبَ لا مُقامَ لَکم بِها
قُتِلَ الحُسینُ فاد معی مِدرارا
اَلجِسمُ مِنهُ بِکَربلاء مُضَرَّجٌ
وَالرَّأسُ مِنْهُ عَلَی القَناةِ یُدارُ
ای ساکنان مدینه! جاه ندارد که دیگر در مدینه بمانید؛ حسین بن علی علیه السلام کشته شد، پس هماره برین مصیبت بگریید. بدن او در کربلا آغشته در خون و سر مطهّر او بر فراز نیزه، در چرخش میان شهرهاست!
مردم مدینه با شنیدن این پیام، سراسیمه و نگران از شهر خارج شدند. امام سجاد علیه السلام از خیمه بیرون آمد. در حالی که با دستمالی، پیوسته اشک هایش را پاک می کرد. برای امام جایگاهی فراهم آوردند تا بر روی آن بایستاد و با مردم سخن بگوید. تمامی حاضران می گریستند. امام از مردم خواست تا ساکت شوند. آن گاه خطبه را چنین آغاز کرد:
حمد مخصوص پروردگار جهانیان است؛ آنکه مالک و فرمانروای روز جزاست...
خدای را می ستایم بر رخدادهای عظیم و فجایع روزگار و مصیبت های بزرگ و شکننده ی زمان.
ای مردم! خداوند ـ که ستایش مخصوص اوست ـ به وسیله ی مصیبت های بزرگ و شکستی که بر پیکر اسلام وارد گردید، ما را آزموده اباعبداللّه و عترت او به شهادت رسیدند. زنان و کودکان او به اسارت گرفته شدند و سر مقدّس او را بر فراز نیزه ها شهر به شهر عبور دادند.
این مصیبتی است که همتای آن درد و مصیبتی نخواهد بود!
ای مردم! از این پس کدامتان، شادی به قلب هایتان راه خواهد یافت؟
کدام قلب است که در این ماتم محزون نباشد.
کدام چشم است که از گریه دریغ کند و اشک نریزد!...
هان ای مردم! کدام قلب است که برای شهادت حسین نشکند...
ای مردم! مدّعیان مسلمانی ـ کوفیان و شامیان ـ بر ما ستم کردند.
آواره و سرگردان شدیم، بی پناه و دورمانده از شهرها!1...
برچسبها: زندگی سیاسی امام سجّاد علیه السلام