امروز:
مقام معظم رهبری :
رايانه‌ها و ارتباطات اينترنتى و فضاى مجازى و سايبرى فرصت فوق‌العاده‌اى است؛ مبادا اين فرصت ضايع شود

ایستاده بودند و نماز می خواندند. رنگ چهره شان پریده بود و بدنشان می لـرزید. چنان با شور و شوق نماز می خواندند که گویی آخرین نماز ایشان است.
همیشه همین طور نماز می خواندند و ما حسرت می خوردیم که چرا حتی یک رکعت از نمازمان را نمی توانیم آن گونه بخوانیم.
مدتی بود نگاهشان می کردم؛ اما ایشان حضور مرا در اتاق احساس نمی کردند.
ناگهان عبا از روی یک شانه شان افتاد. منتظر بودم تا عبا را روی دوششان بیندازند. اما امام همچنان غرق در عبادت بودند. می خواستم بروم عبا را درست کنم، اما ترسیدم مزاحم عبادت ایشان بشوم. وقتی نماز تمام شد، طوری نگاهم کردند که گویی از عالم دیگر آمده اند.
گفتم: «ای فرزند رسول خدا! در حال نماز عبا از روی دوش شما افتاد، ولی شما به آن توجه نکردید». امام سجاد(ع) فرمود: آیا می دانی در برابر چه کسی ایستاده بودم! مگر نمی دانی که نماز هر کس همان اندازه قبول می شود که با حضور قلب باشد.»
گفتم: فدایت شوم، اگر این طور باشد ما با این نمازهای ناقص چه کنیم!؟
و امام(ع) فرمود: خداوند نمازهای ناقص را با نمازهای مستحبی کامل می سازد.
1

برچسب‌ها: احادیث و روایات - فضایل امام سجاد


تاریخ : [ جمعه 1395/1/20 ] [ ] | نویسنده : [ رسول گلی زاده ]


هر دو خسته و گرسنه بودند و در پناه تپه ای کوچک در بیابان نشسته بودند. امام سجّاد(ع) سفره کوچکی را که داشت باز کرده بود و با همسفرش مشغول خوردن غذا بود. همسفر امام هنوز چند لقمه بیشتر نخورده بود که نگاهش به آهویی که روی تپه نزدیک آنها ایستاده بود، افتاد. با تعجب نگاهش کرد؛ زیبا و آرام بود. می خواست آهو را به امام نشان دهد. دید امام هم متوجه آهو شده و نگاهش می کند.
صدای امام را شنید که با آهو حرف می زد:
«جلو بیا و غذا بخور. کاری با تو نداریم.»
آهو آرام جلو آمد، کنار سفره ایستاد و مشغول خوردن تکه های نان شد. مرد همسفر، همان طور که لقمه اش را می جوید، نگاهش به آهو بود که با خیال راحت کنار آنها ایستاده بود و پوزه اش را در سفره می برد. ناگهان فکری شیطانی از مغزش گذشت. آهو، سر از سفره برداشت و به او خیره شد.
انگار فکرش را خوانده بود. دست مرد آهسته به طرف کلوخی که نزدیکش بود، رفت. آهو با نگاهش، حرکت دست او را تعقیب کرده مرد دستش را عقب کشید و لبخند زد. آهو نگاهی به امام کرد و دوباره مشغول خوردن شد. گویی نگران بود. هر بار سرش را بالا می آورد و به مرد نگاه می کرد، بعد نگاهی به امام می انداخت و دوباره مشغول خوردن می شد. مرد همسفر چند لقمه دیگر نیز خورد و دوباره دستش به طرف کلوخ رفت. طوری نشسته بود که حرکت دستش از نگاه امام مخفی بود. خودش هم نمی دانست چرا می خواهد چنین کاری انجام دهد. هیچ دلیلی برای آن نداشت. حتی فکر نمی کرد که این کارش باعث رنجش امام شود. شاید می خواست با آهو تفریح کند و خستگی سفر را با یک شوخی از تن خود و همراهش بیرون کند. فکر کرد که وقتی کلوخ را به طرف آهو بیندازد، چه عکس العملی نشان می دهد؟ آیا می ماند و باز هم به خوردن ادامه می دهد یا این که وحشت می کند و می گریزد؟! مشتاق بود بداند عکس العمل آهو چیست؟
حالا کلوخ زیر انگشتانش بود. آهو گوشهایش را تکان داد و سر بلند کرد. تا به خودش آمد، ناگهان کلوخ به کمرش خورد. روی پا جستی زد و از تپه بالا رفت. بالای تپه ایستاد و با وحشت به مرد نگاه کرد. مرد بلند شد تا او را دنبال کند. آهو به سرعت فرار کرد و صدای پر از خشم امام، مرد را متوقف کرد:
ـ چرا عهد مرا شکستی؟!
ایستاد، با تعجب به امام نگاه کرد و گفت: «او یک حیوان بود!»
امام با خشم بیشتری نگاهش کرد. مرد به تپه اشاره کرد، دهان باز کرد تا چیزی بگوید که حرف امام دهانش را بست:
ـ من به او امان داده بودم.
برگشت و مقابل امام سجاد(ع) نشست. امام از او رو برگرداند و گفت: «من دیگر با تو سخن نخواهم گفت». بعد کوله بارش را برداشت و از او دور شد.
مرد، مات و مبهوت مانده بود. وقتی به خودش آمد، امام رفته بود. در حالی که از کارش سخت پشیمان بود، به دنبال امام راه افتاد.
1

برچسب‌ها: داستان و حکایات


تاریخ : [ پنج شنبه 1395/1/19 ] [ ] | نویسنده : [ رسول گلی زاده ]


شخصی به حضور امام سجاد (ع) آمد، و نسبت به آن حضرت جسارت کرده و سخنان درشت و ناسزا گفت . امام سجاد (ع) سکوت کرد، و هیچ سخنی به او نگفت ، او رفت (با توجه به اینکه آن شخص در یک جریان شخصی نسبت به امام ناراحت شده بود، و مربوط به کیان دین نبود). امام به همراهانش فرمود: شنیدید که این مرد، با من چگونه برخورد کرد؟ اینک دوست دارم ، با من نزد او برویم تا بنگرید جواب او را چگونه خواهم داد؟. همراهان با امام حرکت کردند، شنیدند که آن حضرت در مسیر راه ، مکرر این آیه را می خواند: والکاظمین الغیظ: از ویژگی های پرهیزکاران این است که ، خشم خود را فرو می برند (آل عمران - 134). همراهان دریافتند که امام با او برخورد شدید نخواهد کرد.
وقتی امام سجاد (ع) به در خانه او رسید، او را صدا زد، او از خانه بیرون آمد، در حالی که تصور می کرد با برخورد شدید امام ، روبرو خواهد شد، برخلاف انتظار شنیدند امام (ع) به او فرمود: برادرم ! اگر آنچه به من گفتی ، در من وجود دارد، از درگاه خدا، طلب آمرزش می کنم ، و اگر در من وجود ندارد، از خدا می خواهم که تو را بیامرزد. آن مرد بین دو چشم امام را بوسید و عرض کرد: آنچه گفتم در وجود تو نیست بلکه من به آن سزاوارترم.
منبع: داستان دوستان


برچسب‌ها: داستان و حکایات - مکارم اخلاق امام سجادعلیه السلام - فضایل امام سجاد


تاریخ : [ چهارشنبه 1395/1/18 ] [ ] | نویسنده : [ رسول گلی زاده ]


در جریان عاشورای حسینی و سپس اسارت اهل بیت (ع) از کربلا به کوفه و از کوفه به شام مقرّ سلطنت یزید، از نکات جالب اینکه سخنرانیهای حضرت زینب (ع) و امام سجاد (ع) و عکس العملهای حماسی و معقول اهل بیت (ع) موجب شد که زمینه سوءظن شدید مردم شام بر ضد حکومت ظالمانه یزید، و شورش برای براندازی این حکومت ننگین به وجود آید. کار به جائی رسید که یزید همانکسی که در آغاز بخاطر قتل حسین (ع) شراب می خورد و عربده می کشید، اظهار پشیمانی کرده و رسما می گفت : ابن مرجانه (عبیدالله بن زیاد) باعث فاجعه عاشورا است ، نه من ، خدا ابن مرجانه را لعنت کند، من چنین دستوری به او نداده بودم .... و از آن پس یزید برای سرپوش گذاشتن بر جنایات خود، دستور داد ماءمورین ، با اسیران اهل بیت رفتار نیک داشته باشند و خودش نیز در ظاهر با آنها برخورد نیک داشت ، او می خواست با این ترفندها، خشم مردم را فرو نشاند، و موضوع را لوث کرده و عادی نشان دهد. اما حضرت زینب (ع) و امام سجاد (ع) پیام رسانان خون پاک شهیدان ، هشیار بودند، وقتی یزید به آنها گفت : شما صاحب اختیارید که در شام بمانید یا به مدینه بروید، آنها گفتند: ما نخست می خواهیم به ما اجازه دهید در شام ، برای شهدای عزیزمان ، سوگواری کنیم ، یزید اجازه داد، اهل بیت لباسهای سیاه پوشیدند و هفت روز در شام ، اقامه عزاداری کردند، قریش و بنی هاشم و بعضی دیگر در این مجلس شرکت می نمودند، و همین عزاداری و نوحه سرائی ، یک عامل دیگر برای بیداری هر چه بیشتر مردم بود و دسیسه های یزید را در مورد سرپوش گذاشتن بر جنایت خود، افشا می کرد.
یزید، برای اینکه باز با ترفند دیگری ، مردم را نسبت به خود خوشبین کند، هنگام خروج اهل بیت (ع) از شام به سوی مدینه ، دستور داد، محملها را با پارچه های زربفت و فاخر، آراستند و خواست وارثان عاشورا را با زرق و برق (همچون یک کاروان سلطنتی) روانه مدینه کند، تا دلسوزی و رقّت و احساسات مردم نسبت به خاندان پیامبر (ص) و در نتیجه بدبینی آنها به حکومت ننگین یزید، کاملا برطرف گردد. اما این ترفند نیز با پیشنهاد حضرت زینب (ع) خنثی گردید، آنحضرت این پیشنهاد را رد کرد و فرمود: ما عزادار هستیم و محملها را سیاه پوش کنید حتی یزید شخصا نزد اهل بیت (ع) آمد و عذرخواهی کرد، و اموالی برای مخارج آنها حاضر کرد و گفت : اینها عوض آنچه به شما از مصائب رسیده . حضرت ام کلثوم (ع) فرمود: ای یزید چقدر حیاء تو اندک است ، برادران و اهل بیت مرا کشته ای ، که جمیع دنیا ارزش یک موی آنها را ندارد، اینک می گوئی اینها عوض آنچه من کرده ام !!. به این ترتیب نیرنگهای یزید، یکی پس از دیگری خنثی شد و نقشه های موزیانه او نقش بر آب گردید، و تا آنجا که ممکن بود، اسیران کربلا، نسبت به ظالم ، نه تنها انعطاف نشان ندادند بلکه در هر فرصتی به افشاگری بر ضد او پرداختند.


برچسب‌ها: داستان و حکایات - فضایل امام سجاد


تاریخ : [ سه شنبه 1395/1/17 ] [ ] | نویسنده : [ رسول گلی زاده ]

ادامه مطلب

عبادت امام سجاد(علیه السلام)اززبان امام صادق(علیه السلام)‏
1- روزى امام صادق (علیه السلام) از امیرالمؤمنین صلوات الله علیه ذکرى به میان آورد و او را تعریف کرد و فرمود: به خدا قسم على بن ابیطالب لقمه حرامى در دنیا نخورد تا از دنیا رفت. و هیچ وقت دو کار براى او پیش نیامد که خدا از آنها راضى بود مگر آن که سخت‏ترین آن دو را انتخاب نمود.
و هیچ گرفتارى براى رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) پیش نیامد مگر آنکه براى رفع آن، على بن ابیطالب را خواست زیرا که به او اعتماد داشت .
و هیچ کس از این امت طاقت عمل رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) نیاورد مگر على بن ابیطالب (علیه السلام)، و آنگاه که کارى انجام مى‏داد خود را میان بهشت و جهنم مى‏دید، ثواب خدا را امید داشت و از عقابش مى‏ترسید.
هزار بنده آزاد کرد که در آزادى آنها رضاى خدا را مى‏خواست و همه آنها را با زحمت دست و عرق پیشانى خریده بود.
او به خانواده خویش روغن زیتون، سرکه و خرمان مى ‏داد (و خود نان جو مى‏خورد).
لباسش جز از کرباس نبود و اگر آستینش بلند بود، قیچى مى‏خواست و اضافه آن را مى‏برید، از فرزندان و خانواده‏اش در لباس و فقه على بن الحسین از همه به او شبیه‏تر بود.
روزى ابو جعفر امام باقر (علیه السلام)، پسرش وارد محضر او شد، دید از عبادت به حالى رسیده که کسى به حال او نرسیده است، رنگش از کثرت بیدارى زرد شده، چشمانش از کثرت گریه جراحت سفیدى درآورده، پیشانیش از کثرت سجده مجروح گشته، بینیش از کثرت سجده پینه بسته و ساقها و پاهایش از کثرت ایستادن در نماز ورم کرده بود.
ابوجعفر (علیه السلام) فرمود: از دیدن حالش خوددارى نتوانسته و به گریه افتادم ، دیدم او به فکر فرو رفته است، بعد از کمى به من متوجه شد و فرمود: پسر عزیزم بعضى از آن جزوه‏ها را که عبادت جدّت على بن ابیطالب در آنها نوشته شده بود به من بده آنها را به محضرش آوردم مقدار کمى خواند، بعد به حالت ناراحتى به زمین گذاشت و فرمود: «من یَقْوى على عبادة علىّ (علیه السلام)» کى مى‏تواند مانند على بن ابیطالب عبادت و تهجد داشته باشد .


برچسب‌ها: مقالات - فضایل امام سجاد


تاریخ : [ دوشنبه 1395/1/16 ] [ ] | نویسنده : [ رسول گلی زاده ]

ادامه مطلب

امام سجاد(علیه السلام) در عین آن که زینت عبادت کنندگان، بزرگمرد عبادت، عرفان وسجده بود، مجاهد بزرگ فى‏ سبیل‏ الله بود، او در عین آن که کانون علم و اندیشه ومعرفت‏بود، تواضع ویژه‏اى داشت، و در عین آن که شکوه و جلال و ابهت‏خاصى داشت،داراى حلم و بردبارى و سعه صدر مخصوصى بود، و در یک کلمه کانون همه کمالات‏ انسانى و ارزش‏هاى والاى معنوى، و زیبنده این شعر معروف بود که:
رخ زیبا ید بیضا دم عیسى دارى آن چه خوبان همه دارند تو تنها دارى
در این گفتار برآنیم تا به چند نمونه از رفتار آن حضرت زندگى اشاره کنیم، به‏این امید که درس‏هاى سودمند زندگى سالم و سازنده را از شیوه زندگى درخشان آن‏بزرگمرد فضایل بیاموزیم:

زینت پرستش کنندگان الهى
آن حضرت با عنوان زین‏العابدین و سجاد خوانده مى‏شود،چرا که او قبل از هر چیز بنده خالص و صالح خدا بود، و سجده‏هاى طولانى او، هربیننده را به سوى خدا و پرستش خدا جذب مى‏کرد.
خداوند در حدیث لوح که آن نامه‏اى از سوى خدا به پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) است او راچنین معرفى کرده است: «سید العابدین و زین اولیائى الماضین; او آقاى عبادت‏کنندگان و زینت اولیاى پیشین من است.» یوسف بن اسباط مى‏گوید، پدرم گفت:
نیمه‏هاى شب به مسجد رفتم، جوانى را که به سجده افتاده بود دیدم که چنین باخدا راز و نیاز مى‏کرد: «سجد وجهى متعفرا فى‏التراب لخالقى و حق له; صورتم خاک‏آلود، براى آفریدگارم سجده کرد، که خداوند سزاوار سجده است.» به محضرش رفتم،دریافتم امام سجاد(علیه السلام) است، صبر کردم تا هوا روشن شد، به نزد ایشان رفتم و عرض‏کردم: «اى فرزند پیامبر! چرا آن همه به خود زحمت مى‏دهى با این که خداوند تورا برترى بخشیده و تو در پیشگاه خدا مقام بسیار ارجمندى دارى؟» او با شنیدن‏این سخن منقلب شده و گریه کرد و فرمود: پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود:


برچسب‌ها: فضایل امام سجاد


تاریخ : [ يکشنبه 1395/1/15 ] [ ] | نویسنده : [ رسول گلی زاده ]

ادامه مطلب

قافله ای از مسلمانان که آهنگ مکه داشت ، همینکه به مدینه رسید چند روزی توقف و استراحت کرد و بعد از مدینه به مقصد مکه به راه افتاد. در بین راه مکه و مدینه ، در یکی از منازل ، اهل قافله با مردی مصادف شدند که با آنها آشنا بود. آن مرد در ضمن صحبت با آنها، متوجه شخصی در میان آنها شد که سیمای صالحین داشت و با چابکی و نشاط مشغول خدمت و رسیدگی به کارها و حوایج اهل قافله بود، در لحظه اول او را شناخت . با کمال تعجب از اهل قافله پرسید: این شخصی را که مشغول خدمت و انجام کارهای شماست می شناسید؟ - نه ، او را نمی شناسیم ، این مرد در مدینه به قافله ما ملحق شد، مردی صالح و متقی و پرهیزگار است . ما از او تقاضا نکرده ایم که برای ما کاری انجام دهد، ولی او خودش مایل است که در کارهای دیگران شرکت کند و به آنها کمک بدهد. معلوم است که نمی شناسید، اگر می شناختید این طور گستاخ نبودید، هرگز حاضر نمی شدید مانند یک خادم به کارهای شما رسیدگی کند. مگر این شخص کیست ؟ این ، علی بن الحسین زین العابدین است .
جمعیت آشفته بپا خاستند و خواستند برای معذرت ، دست و پای امام را ببوسند. آنگاه به عنوان گِله گفتند: این چه کاری بود که شما با ما کردید؟!ممکن بود خدای ناخواسته ما جسارتی نسبت به شما بکنیم و مرتکب گناهی بزرگ بشویم . امام :من عمدا شما را که مرا نمی شناختید برای همسفری انتخاب کردم ؛ زیرا گاهی با کسانی که مرا می شناسند مسافرت می کنم ، آنها به خاطر رسول خدا زیاد به من عطوفت و مهربانی می کنند، نمی گذارند که من عهده دار کار و خدمتی بشوم ، از اینرو مایلم همسفرانی انتخاب کنم که مرا نمی شناسند و از معرفی خودم هم خودداری می کنم تا بتوانم به سعادت خدمت رفقا نایل شوم.


منبع: داستان راستان


برچسب‌ها: داستان و حکایات - فضایل امام سجاد


تاریخ : [ شنبه 1395/1/14 ] [ ] | نویسنده : [ رسول گلی زاده ]




تمامی حقوق مطالب، برای پایگاه قبله اهل سجود محفوظ است.

X