امروز:
مقام معظم رهبری :
رايانه‌ها و ارتباطات اينترنتى و فضاى مجازى و سايبرى فرصت فوق‌العاده‌اى است؛ مبادا اين فرصت ضايع شود

موضع گیری های امام سجاد علیه السلام و زینب کبری علیهاالسلام، یزید را آشفته ساخت. برخی منابع نوشته اند یزید با مشاهده ی تأثیر عمیق خطبه ی علی بن الحسین در مردم، با لحنی اعتراض آمیز به کسانی که از وی خواسته بودند تا به علی بن الحسین اجازه ی سخنرانی بدهد، گفت:
شما مقصودتان رسوایی ما و نابودی سلطنت ما بود. ولی آنان در پاسخ گفتند: به خدا سوگند! هرگز باور نمی کردیم جوانی که مانند وی رنج و آسیب دیده، عزیزترین عزیزانش را از دست داده، روزها در اسارت بر مرکب های برهنه راه پیموده و... بتواند در مجلسی که انبوه درباریان و بزرگان شهر و مردم مختلف حاضرند، این گونه محکم و مستدل سخن بگوید.
از برخی منابع دیگر استفاده می شود که مردی از دانشمندان یهود نیز در محفل یزید حضور داشت. وی پس از شنیدن سخنان امام سجاد از یزید پرسید: «به راستی این جوان کیست؟» یزید گفت: «فرزند حسین علیه السلام» یهودی گفت: «کدام حسین علیه السلام؟»... آن قدر پرسید تا دانست این خاندان از نسل پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله هستند. از این رو با توبیخ و سرزنش به یزید گفت: «آیا او فرزند دختر پیامبرتان بود که با این فاصله کم پس از رحلت پیامبرتان او را کشتید؟ به راستی رفتاری ناشایست درباره ی خاندان پیامبر خویش روا داشتید. شما دیروز از پیامبرتان جدا شده اید و امروز فرزندش را می کشید؟...»
1

برچسب‌ها: زندگی سیاسی امام سجّاد علیه السلام


تاریخ : [ يکشنبه 1395/2/5 ] [ ] | نویسنده : [ رسول گلی زاده ]


دیلم بن عمر می گوید: آن روز که کاروان اسیران آل رسول وارد شام شدند، من در شام بودم. اهل بیت را به سوی مسجد جامع شهر می بردند، ولی لختی آنان را متوقف ساختند. در این میان پیرمردی از شامیان در برابر علی بن الحسین ـ که سالار قافله شناخته می شد ـ ایستاد و گفت: «خدای را سپاس که شما را کشت و مردمان را از شرّ شما آسوده ساخت و پیشوای مؤمنان؛ یزیدبن معاویه را بر شما پیروز گردانید!»
علی بن الحسین علیه السلام لب فرو بسته داشت تا آنچه پیرمرد در دل دارد بگوید. وقتی سخنان پیرمرد به پایان رسید، امام فرمود: «همه ی سخنانت را گوش دادم و تحمّل کردم تا حرف هایت تمام شود. اکنون شایسته است تو نیز سخنان مرا بشنوی.» پیرمرد گفت: «برای شنیدن آماده ام»
علی بن الحسین علیه السلام فرمود: «آیا قرآن تلاوت کرده ای؟» پیرمرد گفت: «آری.»
امام فرمود: «آیا این آیه را خوانده ای که خداوند می فرماید: «قُلْ لا اَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ أجْرا إلّا المَوَدَّةَ فِی القُربی»؛ ای پیامبر! به مردمان بگو من در برابر تلاش هایی که برای هدایت شما به کار بسته ام، پاداشی نمی خواهم جز این که خویشان و نزدیکان مرا دوست بدارند.»
پیرمرد پاسخ داد: «آری خوانده ام، ولی این آیه چه ارتباطی با شما دارد؟»
امام سجاد علیه السلام گفت: «مقصود این آیه از خویشان پیامبر، ماییم.»
سپس امام پرسید: «ای پیرمرد! آیا این آیه را خوانده ای که خداوند می فرماید: «وَ آتِ ذَالقُربی حَقَّهُ؛ حق خویشاوندان و نزدیکانت را به ایشان بپرداز.»
وی گفت: «آیا شمایید «ذی القربی» و خویشاوند پیامبر؟» امام فرمود: «بلی، ما هستیم».
مرد شامی که تا آن لحظه با منطق قرآنی اهل بیت روبه رو نشده و اسلام را از طریق تبلیغ های دستگاه اموی شناخته بود، به خود آمد و شرمسار شد. دست هایش را به آسمان بلند کرد با همان طنین که تا لحظه ای قبل ناآگاهانه برایدستگاه اموی شعار می داد، به توبه و استغفار پرداخت و انزجار خود را از کُشندگان خاندان پیامبر صلی الله علیه و آله اعلام کرد.
شاید آن چه میان علی بن الحسین علیه السلام و این مرد شامی رد و بدل گردید، نخستین ضربه ای بود که بر پندار شامیان وارد شد. باورهای گذشته ی آنان را به شدت مخدوش ساخت و هلهله و شادمانی آنان را به سردی و سکوتی پر معنا بدل ساخت. حسّاس ترین بخش از سخنان امام سجاد علیه السلام در طول اقامت در شام خطبه ای است که ایشان در جمع مردم و رجال سیاسی ـ دینی شام ایراد کردند. این سخنرانی در محیط سیاسی شام جنبشی پدید آورد و معادله های یزید را به هم زد.

برچسب‌ها: زندگی سیاسی امام سجّاد علیه السلام


تاریخ : [ شنبه 1395/2/4 ] [ ] | نویسنده : [ رسول گلی زاده ]


قافله ی اسیران چندروزی در کوفه توقف کردند. سپس آنان را به همراه سرهای پاک شهدا به سوی شام گسیل داشتند. مسافت کوفه تا شام حدود صد و هشتاد فرسخ بود، ولی به طور قطع روشن نیست که مسیر حرکت قافله ی اسیران چگونه بوده است؟
برخی از پژوهش گران عقیده دارند که مسیر کاروان از شمال بین النهرین می گذشته است و این معروف ترین راهی بود که از آن استفاده می کردند. البته در نظر دیگری، «ابی مخنف» در کتاب مقتل خویش که از معتبرترین مقاتل است،می گوید: کاروان اسیران را از طریق بیابان های خشک به سوی شام برده اند؛ زیرا کوتاه ترین راه میان عراق و سوریه به شمار می رفت.
ابن جریر طبری می نویسد: علی بن الحسین در طول مسیر کوفه تا شام با کسی سخن نگفته است.
1 اما از برخی منابع دیگر چنین بر می آید که هرجا زمینه ای پدید می آمد، امام سجاد علیه السلام به هدایت و روشن گری مردم می پرداخت.

برچسب‌ها: زندگینامه امام سجاد(ع)


تاریخ : [ جمعه 1395/2/3 ] [ ] | نویسنده : [ رسول گلی زاده ]


کوفیان ایستاده اند تا اسیران را ببینند. علی بن الحسین از خیمه خارج می شود. برای نخستین بار نگاهش به چشمان بی مهر و چهره های پیمان شکن کوفیان خیره می شود. امام سخنش را با ستایش پروردگار آغاز کرد و بر پیامبر درود فرستاد. سپس چنین فرمود:
هان ای مردم! آن که مرا می شناسد سخنی با او ندارم، ولی آن کس که مرا نمی شناسد، بداند که من علی فرزند همان حسینم که در کنار رود فرات با کینه و عناد سر مقدسش را از بدن جدا کردند، بدون این که جرمی داشته باشد و حقی داشته باشند. من فرزند کسی هستم که حریم او را حرمت ننهادند... اموالش را به غارت بردند و خاندانش را به اسارت گرفتند...
هان ای مردم! ای کوفیان! شما را به خدا سوگند! آیا به یاد دارید نامه هایی که برای پدرم نوشتید؟ نامه های سراسر خدعه و نیرنگ تان را؟ وای بر شما! از آن چه برای آخرت خویش تدارک دیده اید... پیامبر اکرم را با کدام رو و با کدام چشم نگاه خواهید کرد؟ او به شما خواهد گفت: شما خاندان مرا کشتید. حرمتم را شکستید بنابراین از امت من نخواهید بود.
هنگامی که سخنان امام سجاد به این جا رسید، صدای کوفیان به گریه بلند شد و به سرزنش یکدیگر پرداختند.1
۱ـ امام سجاد علیه السلام، جمال نیایشگرانصص 104 ـ 105.


برچسب‌ها: سخنان امام سجاد علیه السلام - زندگی سیاسی امام سجّاد علیه السلام


تاریخ : [ پنج شنبه 1395/2/2 ] [ ] | نویسنده : [ رسول گلی زاده ]


کوفیان ایستاده اند تا اسیران را ببینند. علی بن الحسین از خیمه خارج می شود. برای نخستین بار نگاهش به چشمان بی مهر و چهره های پیمان شکن کوفیان خیره می شود. امام سخنش را با ستایش پروردگار آغاز کرد و بر پیامبر درود فرستاد. سپس چنین فرمود:
هان ای مردم! آن که مرا می شناسد سخنی با او ندارم، ولی آن کس که مرا نمی شناسد، بداند که من علی فرزند همان حسینم که در کنار رود فرات با کینه و عناد سر مقدسش را از بدن جدا کردند، بدون این که جرمی داشته باشد و حقی داشته باشند. من فرزند کسی هستم که حریم او را حرمت ننهادند... اموالش را به غارت بردند و خاندانش را به اسارت گرفتند...
هان ای مردم! ای کوفیان! شما را به خدا سوگند! آیا به یاد دارید نامه هایی که برای پدرم نوشتید؟ نامه های سراسر خدعه و نیرنگ تان را؟ وای بر شما! از آن چه برای آخرت خویش تدارک دیده اید... پیامبر اکرم را با کدام رو و با کدام چشم نگاه خواهید کرد؟ او به شما خواهد گفت: شما خاندان مرا کشتید. حرمتم را شکستید بنابراین از امت من نخواهید بود.
هنگامی که سخنان امام سجاد به این جا رسید، صدای کوفیان به گریه بلند شد و به سرزنش یکدیگر پرداختند.1

برچسب‌ها: زندگی سیاسی امام سجّاد علیه السلام


تاریخ : [ چهارشنبه 1395/2/1 ] [ ] | نویسنده : [ رسول گلی زاده ]




تمامی حقوق مطالب، برای پایگاه قبله اهل سجود محفوظ است.

X